عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : شنبه 11 بهمن 1393
بازدید : 1166
نویسنده : sadaf

 

یه روز یه مهندس انگلیسی اومده بود برای سیستم تهویه ای حرم اقا امام رضا ع که وقتی داشت داخل صحنا رو بازدید میکرد چشمش خورد به پنجره فولاد اقا ..

رو کرد به مترجمش چرا اینقد اینجا شلوغ و این دستمالها چیه که مردم به اون میبندن ؟؟؟

مترجم گفت ما شیعه های ایران هر مشکلی داریم میاییم اینجا و این دستمالا رو میبندیم تا مشکلمون زودتر حل بشه ..

که دیدن مهندس کراواتشو از گردنش در اورد و بست به پنجره فولاد اقا ..

که چند قدمی از کنار پنجره دور نشده بودیم که تلفنش زنگ خورد مترجم میگه دیدم مهندس حالش دگرگون شد نمیتونست حرف بزنه بعد از این که حالش بهتر شد گفتم اتفاقی افتاده ؟؟

دستاش میلرزید گفت خانومم بود ما تو خونه یه دختر فلج داریم زنگ زده میگه کجایی  ؟ بهش گفتم چرا ؟ 

گفت یه شخصی اومده بود جلوی در گفت من رضا هستم همسرتون منو فرستاده اومدم دخترتون و ببینم ... برای چند لحظه اومد اتاق بچه یه نگاهی بهش کرد یه دستی رو سرش کشید و گفت به اقاتون بگید مشکلش حل شد و رفت ..

بعد از این که برگشتم اتاق بچه دیدم ایستاده رو جفت پاهاش داره راه میره ...

این اقا کی بود فرستادی وقتی رفتم جلوی در رفته بود ....

 

اسلام علیک یا علی بن موسی الرضا ع



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , با موضوع خدا , ,
:: برچسب‌ها: معجزه ي امام رضا (ع) - داستان جالب و واقعي ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 33 صفحه بعد

  تبادل لینک هوشمند


برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبچـيــ❤ــن  و آدرس webchin.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

يا براي تبادل لينك پس از لينك وبچين ،‌نظر بگذاريد .






RSS

Powered By
loxblog.Com